-
بانوی غزل و... مردی که یک پا ندارد
سهشنبه 4 شهریور 1393 15:10
سلام انگار به دلم افتاده بود سیمین روزهای آخرش را می گذراند نشان به این نشانی آخرین پست همین وبلاگم را دهم تیر 93به دو غزل زیبایش اختصاص دادم ! غافل از اینکه بانوی غزل ایران 48 روز دیگر روی در نقاب خاک خواهد کشید ! عبدالجبار کاکایی شاعر همتبار و هم استانی ما میگوید: سیمین بهبهانی در غزل تحول ایجاد کرد و با گسترش دادن...
-
دو غزل زیبا از سیمین بهبهانی
سهشنبه 10 تیر 1393 16:36
این روزها بهار رفته و روزگار روبه گرما و سپس آبستن خزان است ! این دو غزل سیمین عزیز حال روز من و دل خزان دیده ی من است ! تقدیم به گل روی شما : غزل 1 " هزار امید... " مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به...
-
دو مثنوی زیبا و عاشقانه
دوشنبه 5 خرداد 1393 19:48
مثنوی اول " آن اتفاق... " از زنده یاد نجمه زارع شب است و باز چراغِ اتاق میسوزد دلم در آتش آن اتّفاق میسوزد در این یکی دو شبه حال من عوض شده است و طرز زندگیام کاملاً عوض شده است صدای کوچه و بازار را نمیشنوم و مدتیست که اخبار را نمیشنوم اتاق پر شده از بوی لالهعباسی من و دومرتبه تصمیمهای احساسی اتاق،...
-
لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 17:19
لبت نــــه گــــوید و پیداست مـیگــــوید دلــــت آری که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری دلت مــــیآید آیا از زبانی این همه شیرین تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟ نمیرنجـــــم اگــر باور نداری عشق نابم را که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من مبادا لحـــــظهای...
-
صدا کن مرا صدای تو خوب است...
پنجشنبه 15 اسفند 1392 10:40
سلام به دوستان گلم اول از همه عذر میخواهم بابت اینکه کمتر تونستم در این مدت بهتون سر بزنم و همچنین دیر آپ کردنم که البته دلیل موجهی داره اونم بخاطر مشکلات پایان نامه ی ارشدم بود. دانشگاه بروجرد هم سختی ها و مشکلات خاص خودش و داره و فرصت سر زدن به وبلاگ ها رو بهم نداد دوم هم اینکه نزدیکای عیده و گردگیری از خونه ها !...
-
1)بهترین غزلی که خواندم
دوشنبه 28 بهمن 1392 12:00
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست در من طلوع آبی ِ آن چشم ِ روشن یادآور ِ صبح ِ خیال انگیز ِ دریاست گل کرده باغی از ستاره در نگاهت آنک چراغانی که در چشم ِ تو برپاست بیهوده می کوشی که راز ِ عاشقی را از من بپوشانی که در چشم ِ تو پیداست ما هر دُوان خاموش ِ خاموشیم ، اما چشمان ِ ما را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 بهمن 1392 11:51
بر سرمای درون! همه لرزش دست و دلم از آن بود که که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریز گاهی گردد. آی عشق آی عشق چهره آبیت پیدا نیست *** و خنکای مرحمی بر شعله زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره سرخت پیدا نیست "شاملو"
-
سلام ای عشق !
پنجشنبه 10 بهمن 1392 16:53
گوارای من آه ! ای شعر ناب من ! سلام ای عشق ! به جام شوکران من ، شراب من ! سلام ، ای عشق ! زمین خاکی ام ، گرد سرت می گردم و هستم سلام ، ای زندگی بخش آفتاب من ! سلام ، ای عشق ! به دور افکنده ام ، غم ها و شادی های کوچک را تو ای رمز بزرگ انتخاب من ، سلام ، ای عشق ! درود ، ای آبی بودایی ! ای تمثیل زیبایی ! گل نیلوفر باغ...