سلام ای عشق !

دلنوشته های من و شعرهای خواستنی

سلام ای عشق !

دلنوشته های من و شعرهای خواستنی

صدا کن مرا صدای تو خوب است...

سلام به دوستان گلم

اول از همه عذر میخواهم بابت اینکه کمتر تونستم در این مدت بهتون سر بزنم و همچنین دیر آپ کردنم که البته دلیل موجهی داره اونم بخاطر مشکلات پایان نامه ی ارشدم بود. دانشگاه بروجرد هم سختی ها و مشکلات خاص خودش و داره و فرصت سر زدن به وبلاگ ها رو بهم نداد

دوم هم اینکه  نزدیکای عیده و گردگیری از خونه ها !

منم اومدم دستی به سر و روی وبلاگم بکشم و بیشتر براش وقت بذارم و از خجالت دوستان در بیام 


باشعر زیبای سهراب سپهری بروز میشم -  فدای مهربانی همه تان  - مانشت اسفند 92


http://www.nojavanha.com/media/2013/04/2ad7e77806df4ef3a644.jpg


زنده یاد سهراب سپهری

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

 که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

 و خاصیت عشق این است

 کسی نیست

 بیا زندگی را بدزدیم آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

 مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

 و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه هایی که تاریک هستند

 من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

 بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا

 و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد

 و آن وقت

حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد

حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم

 ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید


نظرات 2 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 13:11 http://neghabetarikh.blogfa

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند
گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشکند

کاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند



ف.نظری

فرزانه جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 15:29 http://neghabetarikh.blogfa

سلام
بخاطر این انتخاب عالی میبخشیمتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد